نوشته شده توسط: ایران طراوت
دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد
به زیر آن درختی رو که او گلهای تر دارد
در این بازار عطاران مرو هر سو چو بیکاران
به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد
ترازو گر نداری پس تو را زو رهزند هر کس
یکی قلبی بیاراید تو پنداری که زر دارد
تو را بر در نشاند او به طراری که میآید
تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد
به هر دیگی که میجوشد میاور کاسه و منشین
که هر دیگی که میجوشد درون چیزی دگر دارد
نه هر کلکی شکر دارد نه هر زیری زبر دارد
نه هر چشمی نظر دارد نه هر بحری گهر دارد
بنال ای بلبل دستان ازیرا ناله مستان
میان صخره و خارا اثر دارد اثر دارد
بنه سر گر نمیگنجی که اندر چشمه سوزن
اگر رشته نمیگنجد از آن باشد که سر دارد
چراغست این دل بیدار به زیر دامنش میدار
از این باد و هوا بگذر هوایش شور و شر دارد
چو تو از باد بگذشتی مقیم چشمهای گشتی
حریف همدمی گشتی که آبی بر جگر دارد
چو آبت بر جگر باشد درخت سبز را مانی
که میوه نو دهد دایم درون دل سفر دارد
نوشته شده توسط: ایران طراوت
یکی از علما در عالم معنا دیده بود که علّامه طباطبایی در آن دنیا با حضرت حافظ دیدار
کرد؛ حافظ به علّامه گفت: شنیده ام در دنیا اشعار مرا تو تفسیر می کردی! علّامه پاسخ
داد : بله. حافظ گفت: پس بگو بدانم این بیت مرا چگونه تفسیر کردی؛
مرید پیر مغانم ز من مرنج ای شیخ
چرا که وعده تو کردی و او به جا آورد
علّامه طباطبایی در جواب گفت: مرید پیر مغانم یعنی مرید تو هستم ای علی (ع) از من مرنج ای آدم
چرا که تو وعده کردی با خدا که گندم نخوری ولی او بجا آورد و تا آخر عمر گندم نخورد.
حافظ در جواب گفت : و هم ، مرید پیر مغانم یعنی مرید تو
هستم ای حسین(ع) ، ای ابراهیم از من مرنج ، چرا که تو وعده ذبح کردی و او به جا آورد؛
نوشته شده توسط: ایران طراوت
باتشکر rahedigar.ir